بید مجنون



یاربی


ابراهیم جان!

ای دوست خالص!

نه دوستیت را فهم دارم و نه خالص بودنش را.

هرچه هست، بقدری سنگین است که گویا (پناه برخودش) تعجب میکند که شاید ایمان در دلت نباشد!

ما نیز -بی اذن او- تمامی آن چهار (و تو بخوان چهل و بلکه چهارصد) پرنده را بدون سر بریدن، با یکدیگر ممزوج کرده ایم و در حصار قلب خویش سکنی داده ایم!

چه کنیم ابراهیم جان؟!

نه توان سر بریدن داریم، نه بیرون راندن.

و نه دیگر آنچنان قلبی است که برای بی تلاطم شدنش، پای جای پایت بگذاریم.

چه کنیم ابراهیم جان؟!

چه کنیم ابراهیم جان؟!

.


پ.ن1: و هنوز مانده ام که چگونه شود خلیل بزرگی چون تو، اطمینان و س خواهد، و ناخلیل کوچکی چون من را اجازه نباشد؟! به راستی این حقارت سزاوار تر است در نظر!


پ.ن2: راست گفتن، هیج جا خونه خود آدم نمیشه! خونه ای که تک تک مهمون (صاحب خونه) هاش که روزی بودند و شاید دیگر هیچ  وقت نباشند، برات عزیز بودن و هستن. سرهمگیشون سلامت.


سحر روز چهارم ماه خدا

1


یاربی


ابراهیم جان!

ای دوست خالص!

نه دوستیت را فهم دارم و نه خالص بودنش را.

هرچه هست، بقدری سنگین است که گویا (پناه برخودش) تعجب میکند که شاید ایمان در دلت نباشد!

ما نیز -بی اذن او- تمامی آن چهار (و تو بخوان چهل و بلکه چهارصد) مرغ را بدون سر بریدن، با یکدیگر ممزوج کرده ایم و در حصار قلب خویش سکنی داده ایم!

چه کنیم ابراهیم جان؟!

نه توان سر بریدن داریم، نه بیرون راندن.

و نه دیگر آنچنان قلبی است که برای بی تلاطم شدنش، پای جای پایت بگذاریم.

چه کنیم ابراهیم جان؟!

چه کنیم ابراهیم جان؟!

.


پ.ن1: و هنوز مانده ام که چگونه شود خلیل بزرگی چون تو، اطمینان و س خواهد، و ناخلیل کوچکی چون من را اجازه نباشد؟! به راستی این حقارت سزاوار تر است در نظر!


پ.ن2: راست گفتن، هیج جا خونه خود آدم نمیشه! خونه ای که تک تک مهمون (صاحب خونه) هاش که روزی بودند و شاید دیگر هیچ  وقت نباشند، برات عزیز بودن و هستن. سرهمگیشون سلامت.


سحر روز چهارم ماه خدا

1


یا ربی


یکی از دانشمندان مکتب نئوکلاسیک یا روابط انسانی علم مدیریت که نظریه ی سلسله مراتب نیازهای انسان رو ارائه داد، آبراهام مازلو یهودی است. هرم سلسله مراتب نیازهای مازلو به پنج دسته اصلی تقسیم میشود. اولین مرتبه، نیازهای پایه و اولیه هست، در مرتبه بعد نیازهای ایمنی و تامین، نیازهای اجتماعی، نیازهای احترام و ارزش و در آخر مرحله خودشکوفایی و رشد استعدادها. فرد در هر مرحله با تامین و نیازهای اون بخش به مرحله بعدی وارد میشه و تا آخرین پله. طبق تحقیقات مازلو و دانشمند دیگر به نام آلدرفر (که ایشان نیز هرم سلسله مراتب نیازهای مشابه ای را به نام تئوری ERG دارند) هر فرد در هر مرحله ای مثلا مرحله اول و پایین ترین سطح هرم قرار دارد باید نیازهای آن بخش(حالا حتی بخشی از آن نیازها!) برایش فراهم شود تا بتواند به مرحله بعدی وارد شود و در واقع انقدر در آن بخش می ماند تا نیازش برآورده شود!! یا بخش دیگری از تحقیقات، اصلی را ایجاد کرده که میگوید: اگر نیازهای سطح بالای هرم ء نشود، نیازهای سطح پایین هرم تشدید خواهد شد. و موارد و تحقیقات قابل تامل دیگر.

حال هر چند که به نظریه مازلو انتقاداتی وارد است و یا همیشه افرادی وجود دارند که استثنا هستند و. اما با کمی دقت در وضع افراد و خانواده ها میتوان تحقیقات مختصری انجام داد.

به طور مثال اگر نیازهای اولیه شغل، مسکن، ازدواج و ایمنی تامین نگردد چه خواهد شد؟! روانشناس عزیزی در مورد بلوغ نوجوانان میگفت: بلوغ مثل پلی است که اگر نوجوانی به سلامت از روی آن عبور کرد که هیچ، اما اگر بر روی آن پل ماند، دیگر تا آخر عمر بر روی آن خواهد ماند و در واقع درگیر مشکلات بسیار آن خواهد بود! با اندکی تامل میتوان مصادیق بسیار دیگری یافت! از طرفی وضع موجود جوانان و دغدغه هاشان بازگو کننده موارد و معضلات بسیاری است.


پ.ن: مقصود این نیست که این نظریه ها را به طور کامل بپذیریم، بلکه هدف، اندکی تامل و تفکر علمی و عمیق در مورد این مسائل پر اهمیت است، که سرنوشت نسل فعلی و آینده کشورمان در گرو آنها است. و شاید راهنمای کوچکی بر جواب سوالاتی باشد که سالهاست در اعماق وجود همه مان دارد خاک میخورد و هیچ وقت جوابی برایشان نیافتیم! که چرا استعدادهای جمع کثیری از جوانانمان هیچ گاه به مرحله ی شکوفایی نرسیده و نخواهد رسید؟!


2


یا دلیل المتحیرین

بعضی وقتها اگر ی نفر(اون ی نفر میتونه خودت باشه!) ازت بپرس الان چه حسی داری؟ ی سکوت عمیقی میکنی و هر چقدر به خودت فشار میاری، نمی تونی توصیفی بیاری و پاسخی بدی! ی مقدار که میگذره، فقط میخوای سنگینی سکوت و نگاه طرف مقابل رو بشکنی و میگی: نمی دونم! 

انگاری به قول  اون بزرگوار: دچار حالت چگونگی شدی!  :)

حس میکنم این روزها خیلی ها دچار این حالت چگونگی هستن!

یا بشدت دلت میخواد بنویسی، اما نمیدونی از کجا شروع کنی و چی بنویسی! با اینکه حرف بسیار داری و با ی تامل گذرا، دهها موضوع از قلبت میگذره.


پ.ن1: بعضی آرزوهای دوران نوجوونی انقدر سهل الوصول و دوست داشتنی هست و بعضی دیگه انقدر سخت الوصول(!) ،عمیق و پخته که الان وقتی فکر میکنی می بینم، برای ی نوجوون خیلی بزرگه!

سهل الوصولش (البته به ظاهر!) مثل حضور حتی برای یکبار داخل ی مجلس فوق العاده که سالها با صوتش مانوس بودی و بعد هف هش ده سال بالاخره توفیقش حاصل شد، یا یکی دیگه از همین دست که بعد از ده یازده سال توفیقش حاصل شد. مسجد ارک و مسجد جامع ازگل، دوتا از مسجدای فوق العاده دوست داشتنیم. (شاید دیگه توفیق نشه یا به ندرت بتونم دوباره به این  دو رفیق عزیز سر بزنم، اما بشدت دوست دارم از حال و هواشون جدا نشم. چیزی که این روزها خیلی بهش احتیاج دارم.)

اما سخت الوصول و عمیقاش! اون موقع که ورد زبونت بود انگار هیچ درکی ازش نداشتی و الان که فهمت ی کوچولو وسیعتر شده و سالها گذشته، به قول اون دوست عزیز: گاها به خدا میگی: خدایا!ببخش ازین دعایی که میکردم، من طاقتش رو ندارم، اما انگار دیگه خدا رها کن نیست و به هیچ وجه کوتاه نمیاد!

یکی از مهم تریناش که مدتها عبارت عربی و قرآنیش ورد زبون بود و همچنین مضمون فارسیش، داره محقق میشه. (نصف اون دعا داره ی جورایی مستجاب میشه و نصف دیگه اش با اینکه  بسیار بهش محتاجم هنوز نه! شاید اگر کامل مستجاب شد، ی روزی اینجا درجش کنم.)  مسئولیت عجیب و سنگینی داره به دوشم گذاشته میشه. از طرفی هم دوست داشتنی و شیرین! براش زحمت زیادی کشیده شد، سه چهار سال بطور مستقیم و چند سال به طور غیرمستقیم! رقابت سنگین و نفس گیری بود. از بین سازمانها و مشاغل مختلفی که تو این چند سال داخلشون بودم و بعضیاشون هم هنوز هستم و بعضی دیگه رو ترک کردم. با اینکه بسیار سعی کردم به بهترین شکل مسئولیتم رو انجام بدم اما هیچ کدوم ازین مشاغل نتونستن  روح و قلبم رو ء کنن! تو این چند سال، هرجا که بودم به خودم میگفتم تو  موقتی اینجا هستی و اینجا جای تو نیست. حتی اونهایی که پخته و دنیا دیده بودن و شناخت داشتن هم گفتن شما باید جای دیگه باشی و اینجا بدردتون نمیخوره و دقیقا همون جایی رو برای حضورم گفتن که الان داره مسئولیتش بر دوشم گذاشته میشه.  این یکی  با قبلی ها خیلی فرق داره! خودمم عاشقشم و اصلا فکر میکنم رسالت اصلیم همین جا بود و خدا این سالها جهت تکامل برای این مورد گردوندم وگرنه همون سال 94 که آزمون اول پذیرفته شدم، میتونست اون یکنفر مورد نظر و خروجی از فیلتر مصاحبه من باشم اما حتما لازم بوده 4سال دیگه ادامه بدم و شاید پخته تر بشم. ان شاالله بعدا بیشتر و صریح تر در موردش صحبت میکنیم. چون این مورد بسیار اجتماعی هست و به نظر و کمک همه دوستان برای تکامل نیاز بسیاری هست.


پ.ن2: یاد میثم بخیر!(چندتا میثم توی زندگیم بودن  و باهاشون خاطرات خوب و بسیاری دارم) اولین بار از اون شنیدم که ''الکلام یجر الکلام'' به معنای حرف حرف می یاره! اصلا قرار نبود خیلی ازین موارد بالا رو مطرح کنم. شاید باید پاک کنم و شایدم نه! نمیدونم!

پ.ن3: خدایا کمکمون کن که این روزها بیش از هر زمانی محتاج و نیازمندیم.


1


یا دلیل المتحیرین

بعضی وقتها اگر ی نفر(اون ی نفر میتونه خودت باشه!) ازت بپرس الان چه حسی داری؟ ی سکوت عمیقی میکنی و هر چقدر به خودت فشار میاری، نمی تونی توصیفی بیاری و پاسخی بدی! ی مقدار که میگذره، فقط میخوای سنگینی سکوت و نگاه طرف مقابل رو بشکنی و میگی: نمی دونم! 

انگاری به قول  اون بزرگوار: دچار حالت چگونگی شدی!  :)

حس میکنم این روزها خیلی ها دچار این حالت چگونگی هستن!

یا بشدت دلت میخواد بنویسی، اما نمیدونی از کجا شروع کنی و چی بنویسی! با اینکه حرف بسیار داری و با ی تامل گذرا، دهها موضوع از قلبت میگذره.


پ.ن1: بعضی آرزوهای دوران نوجوونی انقدر سهل الوصول و دوست داشتنی هست و بعضی دیگه انقدر سخت الوصول(!) ،عمیق و پخته که الان وقتی فکر میکنی می بینم، برای ی نوجوون خیلی بزرگه!

سهل الوصولش (البته به ظاهر!) مثل حضور حتی برای یکبار داخل ی مجلس فوق العاده که سالها با صوتش مانوس بودی و بعد هف هش ده سال بالاخره توفیقش حاصل شد، یا یکی دیگه از همین دست که بعد از ده یازده سال توفیقش حاصل شد. مسجد ارک و مسجد جامع ازگل، دوتا از مسجدای فوق العاده دوست داشتنیم. (شاید دیگه توفیق نشه یا به ندرت بتونم دوباره به این  دو رفیق عزیز سر بزنم، اما بشدت دوست دارم از حال و هواشون جدا نشم. چیزی که این روزها خیلی بهش احتیاج دارم.)

اما سخت الوصول و عمیقاش! اون موقع که ورد زبونت بود انگار هیچ درکی ازش نداشتی و الان که فهمت ی کوچولو وسیعتر شده و سالها گذشته، به قول اون دوست عزیز: گاها به خدا میگی: خدایا!ببخش ازین دعایی که میکردم، من طاقتش رو ندارم، اما انگار دیگه خدا رها کن نیست و به هیچ وجه کوتاه نمیاد!

یکی از مهم تریناش که مدتها عبارت عربی و قرآنیش ورد زبون بود و همچنین مضمون فارسیش، داره محقق میشه. (نصف اون دعا داره ی جورایی مستجاب میشه و نصف دیگه اش با اینکه  بسیار بهش محتاجم هنوز نه! شاید اگر کامل مستجاب شد، ی روزی اینجا درجش کنم.)  مسئولیت عجیب و سنگینی داره به دوشم گذاشته میشه. از طرفی هم دوست داشتنی و شیرین! براش زحمت زیادی کشیده شد، سه چهار سال بطور مستقیم و چند سال به طور غیرمستقیم! رقابت سنگین و نفس گیری بود. از بین سازمانها و مشاغل مختلفی که تو این چند سال داخلشون بودم و بعضیاشون هم هنوز هستم و بعضی دیگه رو ترک کردم. با اینکه بسیار سعی کردم به بهترین شکل مسئولیتم رو انجام بدم اما هیچ کدوم ازین مشاغل نتونستن  روح و قلبم رو ء کنن! تو این چند سال، هرجا که بودم به خودم میگفتم تو  موقتی اینجا هستی و اینجا جای تو نیست. حتی اونهایی که پخته و دنیا دیده بودن و شناخت داشتن هم گفتن شما باید جای دیگه باشی و اینجا بدردتون نمیخوره و دقیقا همون جایی رو برای حضورم گفتن که الان داره مسئولیتش بر دوشم گذاشته میشه.  این یکی  با قبلی ها خیلی فرق داره! خودمم عاشقشم و اصلا فکر میکنم رسالت اصلیم همین جا بود و خدا این سالها جهت تکامل برای این مورد گردوندم وگرنه همون سال 94 که آزمون اول پذیرفته شدم، میتونست اون یکنفر مورد نظر و خروجی از فیلتر مصاحبه من باشم اما حتما لازم بوده 4سال دیگه ادامه بدم و شاید پخته تر بشم. ان شاالله بعدا بیشتر و صریح تر در موردش صحبت میکنیم. چون این مورد بسیار اجتماعی هست و به نظر و کمک همه دوستان برای تکامل نیاز بسیاری هست.


پ.ن2: یاد میثم بخیر! اولین بار از اون شنیدم که ''الکلام یجر الکلام'' به معنای حرف حرف می یاره! اصلا قرار نبود خیلی ازین موارد بالا رو مطرح کنم. شاید باید پاک کنم و شایدم نه! نمیدونم!

پ.ن3: خدایا کمکمون کن که این روزها بیش از هر زمانی محتاج و نیازمندیم.


1


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

. Maxsoft Mobile Application Ronny هارمونی باران کابینت و کمد دیواری LED آذین ابزار تحلیل گفتمان حقوقی بک لینک و رپورتاژآگهی وبلاگ اطلاع رسانی استاد کوتی دانشگاه صنعتی شهدای هویزه