یاربی


ابراهیم جان!

ای دوست خالص!

نه دوستیت را فهم دارم و نه خالص بودنش را.

هرچه هست، بقدری سنگین است که گویا (پناه برخودش) تعجب میکند که شاید ایمان در دلت نباشد!

ما نیز -بی اذن او- تمامی آن چهار (و تو بخوان چهل و بلکه چهارصد) پرنده را بدون سر بریدن، با یکدیگر ممزوج کرده ایم و در حصار قلب خویش سکنی داده ایم!

چه کنیم ابراهیم جان؟!

نه توان سر بریدن داریم، نه بیرون راندن.

و نه دیگر آنچنان قلبی است که برای بی تلاطم شدنش، پای جای پایت بگذاریم.

چه کنیم ابراهیم جان؟!

چه کنیم ابراهیم جان؟!

.


پ.ن1: و هنوز مانده ام که چگونه شود خلیل بزرگی چون تو، اطمینان و س خواهد، و ناخلیل کوچکی چون من را اجازه نباشد؟! به راستی این حقارت سزاوار تر است در نظر!


پ.ن2: راست گفتن، هیج جا خونه خود آدم نمیشه! خونه ای که تک تک مهمون (صاحب خونه) هاش که روزی بودند و شاید دیگر هیچ  وقت نباشند، برات عزیز بودن و هستن. سرهمگیشون سلامت.


سحر روز چهارم ماه خدا

1


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرجع مقالات رسمي سئو سر آشپز دنـيـــاي جـــوانـي انعکاس آب گردشگری اقیانوس پنهان دانشگاه پیام نور مرکز اصفهان روناس طرح Legend-clasher لوله بازکنی | لوله بازکنی در تهران